عمران ارومیه

انجمن علمی عمران دانشگاه ارومیه

عمران ارومیه

انجمن علمی عمران دانشگاه ارومیه

عمران ارومیه

وبلاگ آموزشی و همفکری عمران دانشگاه ارومیه

نویسندگان

ماجرای بابک زنجانی و نتیجه گیری

چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۷ ب.ظ

به نام خدا

 

شاید نام بابک زنجانی را شنیده باشید. فردی که در دوران سربازی روزی 17 میلیون تومان درامد داشته است.

در اینجا قصد داریم خاطرات این دوران را از زبان خودش برای شما بازگو کنیم

بابک زنجانی روایت جالبی از خاطرات گذشته و روزهای سربازی و کار برای رئیس کل بانک مرکزی بازگو کرده است. روزهایی که درآمد 17 مییلیون تومانی در روز داشته است و روزهایی که مقدمه میلیاردر شدن او بود.

شما در بانک مرکزی سربازی کرده اید و راننده رئیس بانک مرکزی بوده اید. سرباز رئیس کل بانک مرکزی شدن کار ساده ای نیست. قبول دارید؟

زمانی که به سربازی رفتم در سپاه تقسیم شدم ابتدا من را به اردکان یزد فرستادند. دوران سه ماه اول آموزشی ام آنجا بود. سپس از آنجا به پادگان ولیعصر تهران منتقل شدم. از آنجا که در بین سربازها، مرتب تر بودم و دست خط خوبی داشته و تمیزتر می نوشتم بنابراین از آنجا من را به قرارگاه فرماندهی سپاه فرستادند. حدود ۱۴ ماه آنجا بودم. زمانی که در آن مجموعه بودم یادم هست آقای رفسنجانی برای بازدید به آنجا آمدند، و تعدادی سرباز برای ریاست جمهوری، بانک مرکزی و جاهای مختلف انتخاب شد.

من تک پسر بودم به همین خاطر مرا به تهران منتقل کردند وقتی به عنوان سرباز به بانک مرکزی رفتم، ابتدا سرباز بانک مرکزی بودم و آقای دکتر نوربخش راننده دیگری داشتند. بعد از او من راننده آقای نوربخش شدم. آخر خدمت سربازی ام بود و حدود ۵ ماه مانده بود.

وقتی مرا به دفتر آقای دکتر نوربخش فرستادند من در آنجا کار ثبت نامه ها را انجام می دادم نامه ای می آمد ثبت می کردم و در کارتابل می گذاشتم و مرتب می کردم بعد رانندگی هم می کردم جایی اگر می رفتند می بردمشان تا این که خدمت سربازی ام تمام شد. زمانی که خدمت سربازی ام تمام شد آقای نوربخش گفتند می خواهی چکارکنی؟ اگر بخواهی می توانی این جا بمانی؟ ولی من گفتم نمی مانم؛ کارت هایشان را دارم آن موقع هر کسی را نمی گذاشتند به آن زیرزمین برود چون آنجا بورس شده بود و نمی گذاشتند دلال ها آنجا بروند. باید مغازه دار بودی یا کارت داشتی من هنوز کارت آن موقع را دارم.

وقتی خدمت سربازی ام تمام شد آقای نوربخش ۵-۴ جا را انتخاب کرده بود و برای کنترل بازار به آنها دلار می داد تا در بازار پخش کنند. آن وقت ها دلار رسمی ۳۰۰ تومان بود و بیرون قیمت دلار در حال رشد بود و همه می گفتند ارزش یک دلار می خواهد معادل یک هزار تومانی شود. خاطرم هست مردم می رفتند شب تا صبح در صف بانک ها می خوابیدند تا دلار بگیرند و در بازار آزاد بفروشند به خاطر اینکه قیمت دلار بالا نرود آقای نوربخش به من گفت شما هم بیا در این مجموعه هایی که دارند کار می کنند (دلار تزریق می کنند) و ۴ یا ۵ نفر بودند کار کن به من اعتماد پیدا کرده بود.

اولین بار که ارزی از بانک مرکزی برای توزیع در بازار گرفتید چقدر بود؟

۱۷ میلیون دلار. اولین کارمزدی هم که گرفتم ۱۷ میلیون تومان بود. با آن پول هم یک دفتر در میرداماد خریدم.

چند وقت یک بار از بانک مرکزی دلار می گرفتید؟

هر روز می گرفتم. دلارها را در بانک مرکزی می گرفتم و در بازار می فروختم و پول ریالی اش را به بانک واریز می کردم.

اینکه دلارها را با این کارمزد به شما می دادند خوش یک رانت نبود؟ چرا به بقیه دلار نمی دادند؟ روزی ۱۷ میلیون تومانم کارمزد رقم کوچکی نبود.

نمی دانم. وقتی خدا بخواهد کاری برای کسی انجام شود می شو. آقای دکتر نوربخش که انسان رانتی نبودند، اگر ایشان می خواست رانتی بدهد به کسی رانت می داد که منافعی برایش داشته باشد.

بعد از فوت مرحوم نوربخش و بانک مرکزی چکار کردید؟

آن موقع بررسی کرده بودم متوجه شده بودم که در بین کسانی که پول های زیادی می آورند «سالامبور» فروش ها (کسانی که پوست گوسفند می فروشند)، ارزهای زیادی به داخل کشور می آورند.

مثلاً چه ارقامی؟

از ۱۰ میلیون دلار گرفته تا ۳۰ میلیون دلار. آنها پوست گوسفند را جمع می کردند و به خارج از کشور می بردند. در ترکیه و ایتالیا می فروختند و پولش را به داخل کشور می آوردند. آن زمان با یکی از این “سالامبور” فروش ها آشنا شدم. گفتم این کار چطور است گفت چرا شما کار ارزی می کنید بیا در کار سالامبور کار خوبی است.

از چند نفر دیگر که آن پول ها را برای توزیع می گرفتند سه نفرشان تا مدت ها در زندان بودند چون ما اول باید ارز به حساب می ریختیم تا آنها تومانش را به ما می داند. آن سه نفر ارز را به حساب کسی ریخته بودند که پولشان را نداده بودند. مثلاً شخصی به نام … (نامش را می برد) که زمانی در کیش هم هتل داشت. پول سنگینی (ارز) به حساب شخصی ریخته بود. آن نفر هم ارز را برداشته بود و رفته بود. حالا تا برود شکایت کند و پول را بگیرد خودش را به زندان برده بودند. یا بعضی از آنها می آمدند و دفترچه باز می کردند تا سود بانکی اش را بگیرند و به صورت هفتگی با بانک مرکزی تسویه می کردند. من یادم هست آن وقت ها با این آقایان صحبت می کردم که این کارشان حلال نیست چون پول خود بانک را در بانک می گذاشتند و بهره می گرفتند.

حالا برگردیم به همان دوره «سالامبور» فروشی شما

من در آن موقع پوست گوسفندها را می خریدم و می دادم دباغی می کردند. بعد تبدیل به طبقه بندی های مختلف می شد و آنها را صادر می کردم.

چقدر پوست گوسفند توانستید جمع کنید؟

آن زمان حدود ۵ هزار پوست جمع کردم. هر پوست حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ تومان قیمت داشت دلار هم به ۹۰۰ تومان رسیده بود.

پوست ها را به کجا می فروختید؟

به ترکیه. اما حتی خریدارها را نمی شناختم خیلی رسکی کار می کردم فقط شنیده بودم در ترکیه کسی هست که «سالامبور»های ایرانی را می خرد. چون می دیدم همه سالامبورهایشان را برای او می فرستند فکر کردم خوب است من هم سالامبورهایم را برای او بفرستم. یک روز به ایشان تلفن زدم و گفتم از ایران زنگ می زنم و می خواهم سالامبورهایم را به شما بفروشم. ایشان اول گفت که سالامبورهایم را نمی خرد اما آنقدر پافشاری کردم تا بالاخره پذیرفت تا از من هم بار بردارد.

از فروش سالامبورها چقدر سود کردید؟

در اولین کانتینری که به ترکیه فرستادم هر سالامبور برایم نیم دلار(حدود ۵۰۰ تومان) تمام شده بود و در آنجا ۱۹ تا ۲۰ دلارفروخته شد. پولم یکدفعه چندین برابر شد. کارم را به ۵ هزار پوست شروع کردم. وقتی دیدم کار قشنگ و خوب است در نزدیکی ورامین کارخانه ای را اجاره کردم. از این طرف و آن طرف کشور پوست می خریدم و پس از دباغی صادر می کردم این کار سودهای زیادی برایم درست می کرد.

هنوز از طرف کسی یا جایی پشتیبانی نمی شدید؟ سفارش و توصیه ای نداشتید؟

پوست خریدن که دیگر سفارش و توصیه نمی خواهد کارم تا سال ۱۹۹۶ خیلی خوب پیش می رفت. اما بعد از آن ورشکست شدم و به زندان افتادم.

در انتها قصد دارم تحلیلی برای شما انجام دهم:

شاید برخی از شما این مورد را شانس بدانید و برخی هم شروع به غر زدن کنید که فلان و بهمان!

اما قابلیت های فردی در مورد این فرد بسیار اثر گار بوده است که به برخی از آنها میردازم:

1-      مرتب و آراسته بودن در زمان سربازی و خط خوش باعث انتخاب ایشان برای جای بهتری برای خدمت شده است

2-      رفتار مناسب باعث انتخاب به عنوان واسطه بانک مرکزی شده است.

3-      وی در زمانی که درآمد مناسبی داشته است بررسی بازار را کنار نگذاشته است و زمانی که آن درآمد قطع شده سریعا به بازار جدید منتقل شده

4-      در مورد بازارهای جدید با فکری باز عمل کرده است

دریافت بقیه نکات را به خود شما مسپارم به جای غر زدن و بخت و شانس را متهم کردن بهتر است از سرگذشت افراد دیگر درس هایی که لازم داریم را برای زندگی بهتر و کسب درآمد بیشتر فرابگیریم.

نظرات  (۱)

ali bud

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی